ممل لوپ چشونی ::
سه شنبه 85/9/21 ساعت 10:26 صبح
بر دریچه قلبم نوشتم اینجا خانه توست،جایی که خانه توست سرای هیچکس نیست.
بر دریچه قلبم نوشتم ورود هر کس جز تو ممنوع.
به چشمانم آموختم چگونه بنگرند هرآندم که در مشغله نگاهها سرگردانند.
به چشمانم درس پاکی و صداقت را یاداور شدم،هر آندم که در دریای نگاهها ناپاکی و دروغ موج می زند.
به چشمانم آموختم در زاویه دید هیچکس جز تو نباشد،هرآندم که مابین هزاران چشم اند.......
یادته عکست و دادی بزارم تو قاب قلبم
بعد از اون روز دیگه هرگز به کسی نگاه نکردم
پلک های خسته ام را تنها بهروی تو خواهم گشود،
و تبسم
و نگاه
و تپش خالصانه ام
را تنها با تو
تقسیم خواهم کرد.....
هر گاه به یاد تو می افتم گریه می کنم
هر گاه به یاد تو می افتم گریه می کنم تا در چشم هایم تورا ببینم.
آنگاه اشکهایم را پاک می کنم تا کسی تو را نبیند....
راز عشق در تواضع است ،این صفت به هیچ وجه نشانه تظاهر نیست...
بلکه نشان دهنده احساس و تفکری عمیق است.
راز عشق در این است که به یکدیگر سخت نگیریم...
عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است.
راز عشق در این است که در سکوت دست یکدیگر را بگیریم.
کم کم یاد بگیریمکه بدون کلام رابطه برقرار کنیم.
وهیچکدام خود را معلم دیگری ندانیم.
به عبارت دیگر از اینکه بتوانیم از یکدیگر یاد بگیریم سپاسگزار باشیم.
نوشته های دیگران()